اول اولش برمی گردد به خیلی سال قبل
البته خیلی سال از دید من سی و چند ساله
همه اش هفت سال پیش بود
نحوه آشنایی مان مهم نیست
مهم آمدن و بودن تو بود ک دیری نپایید
رفتی
فکر میکردم راحت رفتی
نمیشناختمت
اگر میشناختم حتما نمیگذاشتم بروی
شده بود فریاد بزنم ک دوستت بزنم نمیگذاشتم
آن روزها مغرور بودم
حالا دیگر جا افتاده ام
شاید هم تو را دیر شناختم
دیر فهمیدم ک پیش تو، بدون غرور بودن عیبی ندارد
میفهمی
درک میکنی
خب نمیشناختمت دیگر
مثل الان نمیشناختم
مثل حالا که رفته ای و من مانده ام و خاطراتی کم اما زنده
زمان ماندنت کم بود،فرصت نشد بگویم همه چیزهایی را که بود
و اکنون نیستی تا بشنوی آنچه در دلم هست
پس مینویسم
شاید،روزی،جایی، دیدی یا خواندی شان
شاید
هرچند،برای دل خودم مینویسم
پس
یا علی
درباره این سایت